امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان

پسرم بهتره ........

سلامممممممممممم ازونجا که امیر علی مدام روی پاش مشغول فعالیته طاقت اتل نداشت /دیدم انگار پاش بهتره اتلشو باز کردم و بچم کلی حال کرد.شروع کرد به دویدن ولی شل شل کنان.دیگه اصلا انگار درد نداشت خدارو شکر.ولی شبا یکم احساس درد میکنه.دیگه از بالکن ترسیده حسابی و اصراری نداره که بریم تو بالکن. یه فیلم از تولد یکی از بچه ها تو گوشیمه عاشق اون فیلمه.یکسره گوشیمو میاره میگه بلود ینی تولد.تو لپ تاپم اهنگ گوش میده که دیروز دوتا از دکمه های لپ تاپمو کند که باباش درست کرد اخر شبا میریم پارک چون کسی نیست منم باهاش سوار تاب میشم و شعر میخونم:تو حوضه خونه ی ما ماهیای رنگارنگ-بالا و پایین میرن با پولکای قشنگ ........ عصرها که میریم پارک گریه میکنه ک...
21 خرداد 1392

خدای من مهربونترینه

سلام به همه اول از همه خداروشکر میکنم حتی توی مشکلاتم.دوم از همه اینکه خواهشا نگران نشین. امروز من و امیر علی شیر و کیک بردیم تو بالکن تا بخوریم.یه سنگ مرمر بزرگ هم گوشه بالکن بود که من تا امروز فکر میکردم دیواره.الهی بمیرم اولش امیر علی رفت برام یه بالشت اورد که بذارم پشت کمرم بدون اینکه کسی بهش بگه.بعدش من شروع به ریختن شیر کردم که یهو صدای جیغ امیر علی اومد.دیدم سنگ رو انداخته رو پاش و ......... اول بغلش کردم و راش بردم و .........دیدم نه انگار قضیه جدیه بعد دوساعت زنگیدم به باباش که بیا ببریمش دکتر.باباش سریع اومد بردیمش عکس گرفتیم دکتره یه چیزای وحشتناکی گفت ترسیدیم بردیمش یه بیمارستان دیگه گفتن به نظر چیزی نمیاد ولی چون پاهاشو زم...
20 خرداد 1392

داغ جوجه ها

سلام دوستای گلم یه اتفاق بد افتاد که امیر علی رو خیلی ناراحت کرد.جوجه هاش مردن.بچم کلی گریه کرد .خلاصه فعلا داغ داره تا چند روز غصه جوجه هاشو میخورد.چنان اشکی میریخت که نگو. حالم بهتره ولی خوب نیستم دعام کنین. پسرم تب کرده و وضعیت معدشم خرابه .شبا بیداریم تا خوب بشه.صبحام زود پامیشه.بالکن رو واسش تمیز کردیم و فرش انداختیم حال کنه.یکسره منو میبره تو بالکن و میگه تو.میگم مامان اونجا بیرونه نه تو بی اشتها شده بازور غذا میخوره.ولی از شیطونیش کم نشده   ...
16 خرداد 1392

تف تو روزگار نامرد

سلام به همگی حالم زیاد خودش نیست واسه همینه که خیلی وقته دستم به نوشتن نمیره.بیخیال بذارین از امیر بگم  :بلا شده که حد نداره .اسم منم یاد گرفته ولی نمیدونه اسم منه هی میگه فازه الهی مادر فدات شه.تو اپارتمانمون دوست پیدا کرده اونم چهارتا دختر.شده لیدر گروه.حال میکنه حسابی.منم به بیچارگیه خودم مشغولم ,امتحانام فشار اورده بهم.واسه امیر دوتا جوجه خریدِِِیم.اولش دو دل بودیم  چون چندشم میشه ار حیوونا ولی خوشا وفای حیوونا. یه ذره دون میدی بهشون دیگه واسشون میشی همه کسشون.هی دلم واست تنگ شده مخاطب خاصم.خیلی. لامصب بد دردیه دلتنگی .تف تو روزگار نامرد.تف تو هر چی تهمته که تورو ازم جدا کرد.ای بابا یه دوس دارم همیشه میپرسه فزی میزونی و...
16 خرداد 1392

راحت ترین واکسن پسری....

واکسن امیر علی خان به علت سرما خوردگیش و کلاسهای مکرر من عقب افتاد حسابی.هفته پیش چهارشنبه واکسنشو  زد بالاخره،که خداروشکر به دستش زدن .تا دوروز تب داشت ولی اصلا بی تابی نکرد.منم خوشحال بودم که به خیر گذشت. حسابی شیطون و زورگو شده،تا باباش باشه  منو تحویل نمیگیره که البته زیادم بد نیست.وقتی میخوام بهش غذا بدم میگه بابا ینی بابا بده،منم تو دلم حسابی ذوق میکنم که منو معاف کرد.تازگیا عاشق مسجد شده،که کاشف به عمل اومد همه ی عشقش واسه پارکیه که بعد مسجد میره. وای که یه وقتایی حسابی از کوره در میرم و یه داد خفن میزنم سرش،اینم خوب راه خ......کردن من دستش اومده چون میاد همون لحظه بوسم میکنه،منم که عاطفی،سریع  یادم میره.یه روزم برد...
1 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد